سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست آن ارزى که مى‏ورزى ، [ و این کلمه‏اى است که آن را بها نتوان گذارد ، و حکمتى همسنگ آن نمى‏توان یافت و هیچ کلمه‏اى را همتاى آن نتوان نهاد . ] [نهج البلاغه]

مطالب زیر توسط      نوشته شده است!

عروسکی از جنس خاک ... دوشنبه 83 شهریور 30| 9:37 صبح

سفالگر تکه گلی برداشت ... روی چرخش گذاشت ... بی آنکه بداند چه می خواهد بسازد چرخاند ... چرخ ... چرخ ... چرخ ... تکه گل گرد شد... بلند شد... گفت کوزه ای خواهم ساخت ... دستش لرزید ... کوزه کج شد... به هم زد ... از نو ... چرخاند ... چرخ ... چرخ ... چرخ ... تکه گل پهن شد... گفت کاسه ای خواهم ساخت ... پایش لرزید ... چرخ ایستاد ... کاسه کج شد... به هم زد ... از نو چرخاند ... چرخ ... چرخ ... چرخ ... تکه گل هنوز گل بود... گفت گلدانی خواهم ساخت ... اما چه سود ... این همه ساختم و غنچه ای  درونش گل نشد... کاسه ساختم کسی آب نخورد ...  کوزه ساختم ... همه شکستند... من ماندم و کوزه شکسته هایم ... همدمی خواهم ساخت ... چرخ ایستاد ... عروسکی ساخت ... با چشمانی درشت ... خیره به چشمانش بود... تر بود هنوز ... کوره را روشن کرد ... خواست در آتش بگذارد ... ترسید ... شاید از آتش برنجد ... زیر آفتاب برد ... تا خشک شود ... سایه بانی ساخت ... عروسک خشک شد ... زیباتر ... اما هنوز ساکت بود... انگار مرده است ... حرف زد ... درد و دل کرد ... عروسک گوش می کرد ... ولی پاسخی نداشت ... یا اگر داشت نمی گفت ... خسته شد ... رهایش کرد ... تکه گلی برداشت ... باز چرخاند ... چرخ ... چرخ ... چرخ ... به عروسکش نگاهی کرد ... هنوز خیره بود... زیر چشمانش خیس ... روی قلبش ترکی ... انگار شکسته بود...


موضوعات یادداشت ()

یکشنبه 103 آذر 4

فهرست

خـانه

شناسنامه

پست الکترونیــک

ورود به بخش مدیریت

موضوعات وبلاگ

ــاهـو

لوگوی خودم

عروسکی از جنس خاک ... - نویسنده

جستجوی وبلاگ من

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان

لینک دوستان

آوای آشنا

اشتراک

 

آرشیو

آرشیو از تاریخ 31/4 تا 25/3

قالب رو حتما عوض می کنم

تعداد   432319   بازدید